13- قبه غبراء
اميرالمؤمنين (عليه السلام) بعد از شرح بناي بغداد و ذکر ملوک بني العباس فرمود:
«و تعمل القبه الغبراء ذات الفلاه الحمراء و في عقبها قائم الحق يسفر عن وجهه بين الاقاليم»
و بنا شود قبه خاکي رنگ صاحب بيابان ريگ سرخ و در عقب او قائم حق پرده از روي خود بردارد در بين اقليمها.(1)
ولي در «ملاحم و فتن» سيد طاوس (2) از سليلي به اين عبارت است:
«و ثمه الفتنه الغبراء و القلاده الحمراء»
در آن هنگام فتنه غبار آلوده و قلاده سرخ که کنايه از جنگ است و فتنه عمومي. (3)
پس اگر عبارت اول صحيح باشد مراد قبه اي است که در بغداد بنا شود و آن در زمان ما واقع شد، مقبره فيصل اول را در زمين سرخ رنگي ساختند و رنگش خاکي و خاکستري است. و اگر عبارت دوم صحيح باشد پس آن اشاره به فتنه آخر و جنگ عالمگيري است که ذکرش خواهد آمد. ان شاء الله.
14- و از جمله: اموري است که راجع است به
بني العباس
از جمله وقايع گذشته راجع به بني العباس يکي بيعت صبي و ديگر خلع عرب عنان خود را. حضرت باقر (عليه السلام) فرمود:
«اذا ظهرت بيعه الصبي قام کل صيصيه بصيصيته»
هرگاه بيعت کودک ظاهر شود هر صاحب شاخي به شاخ خود قيام کند. (4)
و از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيده شد:
«چه وقت فرج شيعه شما خواهد بود؟
فرمود:
وقتي که اختلاف در بني عباس افتد و سلطنت ايشان سست شود و طمع کند در ايشان کسي که قدرت طمع نداشت و عرب عنان خود را خلع کند (يعني افسار گسيخته شوند) و هر صاحب شاخي شاخ خود را بلند کند».(5)
اين امر واقع شده و گذشته. ولي روايت ديگري در بيعت صبي هست که او مربوط به اين امر نيست بلکه او کنايه از حضرت قائم است.
از حضرت باقر (عليه السلام) فرمود:
«صاحب اين امر سن او از همه ما کوچکتر و شخص او از همه مخفي تر است».
عرض شد: چه وقت وقت او خواهد بود؟
(يعني وقتي که بدانيم که او متولد شده، چون شخص او بايد مخفي باشد، پس علامت تولد او و علامت انتهاي امر به سوي او چه وقت است؟)
فرمود: هرگاه قافله خبر آورند به بيعت غلام (يعني خبر آورند که شيعه به پسري بيعت کرده).
سپس فرمود: «پس در آن هنگام هر صاحب شاخي لوائي بلند کند».(6)
(يعني در آن وقت ميان شيعه اختلاف افتد و اشخاص سربلند کنند مانند شلمغاني و حسين بن منصور حلاج و ابن ابي عزاقر و ديگران که هر کس لواء دعوتي بلند کرد. (7)
و روايات ديگري نيز هست که امور دولت به دست صبيان افتد، ولي او از وقايع عامه است که اختصاص به دوره بني العباس ندارد.
15- حادثه بين مکه و مدينه
حضرت رضا (عليه السلام) فرمود:
«از علامات فرج (مراد فرج شيعه است، نه فرج اهل البيت) حادثه اي است که واقع شود بين حرمين يعني مکه و مدينه».
بزنطي گفت: چه حادثه اي است؟
فرمود:
«مصيبتي است که بين حرمين ظاهر شود و فلان از اولاد فلان پانزه کبش بکشد»(8) (قوچ، و مراد سران بزرگ است، آن هم مربوط به بني العباس است).
16- خرابي ديوار مسجد کوفه
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
«هرگاه ديوار مسجد کوفه خراب شد از طرف آخر مجاور خانه عبدالله بن مسعود، در آن وقت زوال ملک بني العباس است.» (9)
و از اين قبيل بسيار است مانند اينکه حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
«علامت زوال ايشان آن است که خون حرامي از ما را در ماه حرام در شهر حرام بريزند».(10)
ممکن است اين حديث هم اشاره به همان باشد، حضرت صادق (عليه السلام) به زراره فرمود:
«ناچار است از کشته شدن پسري در مدينه. گفت: لشکر سفياني او را مي کشد؟ فرمود: نه وليکن لشکر بني فلان يکي از لشکر ايشان داخل مدينه شود و کسي نفهمد که براي چه آمده، پس آن پسر را بکشد بدون جرم، پس خدا ايشان را مهلت ندهد، در آن هنگام منتظر فرج باشيد».(11)
يا فرمود:
«از بين نخواهد رفت تا اينکه مردم را در روز جمعه در نزد مسجد کوفه در معرض شمشير قرار دهند، تا اينکه چها هزار از باب الفيل تا بازار صابون فروشان کشته شوند».(12)
و يا اينکه فرمود:
«مردم در عرفات باشند ناگاه مردي که بر شتر سريع سوار باشد برسد و بر مردم را به مرگ خليفه آگاه کند، در مردن او فرج آل محمّد و فرج مردم همگي است».(13)
ظاهرش مرگ يکي از خلفاي بني العباس است و گرنه از مجملاتي است که فائده اي در آنها نيست، زيرا که خليفه چه خليفه اي باشد و کي باشد؟ باز هم نشانه اي است که فقط براي اهل عرفات مفيد است نه ديگران و نظير اينها است موت عبدالله، حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
«کيست که ضامن شود براي من موت عبدالله را تا ضامن شوم براي او قائم را؟»
سپس فرمود:
«هرگاه بميرد عبدالله ديگر مردم بر کسي جمع نشوند و اين امر منتهي نخواهد شد مگر به صاحب شما».(14)
ان شاء الله منطبق مي شود بر مستعصم که عبدالله بود و پس از او ديگر بر کسي جمع نشدند و نام خلافت منقرض گرديد.
اما صدر حديث و ذيلش شبهه انداز است که اين از علائم قيام باشد، ولي مبني بر اين است که مردم بر کسي جمع باشند تا به موت او بر کسي جمع نشوند و معلوم نيست که چنين اتحاد و اجتماعي بار ديگر رخ دهد. و الله العالم.
اما رفع شبهه از صدر و ذيلش ممکن است به اينکه گفته شود مراد اين است که قبل از موت عبدالله، مسلم قائم نيست و هر کس موت او را ضامن شود من از آن وقت ضامن قائم مي شوم، اما نه اينکه بلافاصله هم باشد، چنانکه در اخبار ديگر نيز وارد شده که علامت قيام قائم زوال ملک بني العباس است. به خصوص در آخر همين حديث فرمود:
«امر منتهي نخواهد شد مگر به صاحب شما انشاء الله. و ديگر مي رود دولتهاي سال و مي گردد دولتهاي ماه و روز».
ابوبصير عرض کرد: طول مي کشد؟
فرمود: کلا.
پس چگونه ضمانت بلافاصله است؟ پس معني اينکه منتهي نمي شود اين امر مگر به صاحب شما، امر اجتماع است، يعني ديگر اجتماع بر کسي نخواهد شد مگر به آن حضرت، نه اينکه بعد از عبدالله ديگر کسي سلطنت نخواهد کرد.
17- کشته شدن هشتاد هزار از بني العباس در ري
در روضه کافي است: حضرت صادق (عليه السلام) روزي به شعر ابولبيد تمثل فرمود:
و تنحر بالزوراء منهم لدي الضحي ثمانون الفا مثل ماينحر البدن
سپس معاويه بن وهب فرمود: زوراء را مي شناسي؟
عرض کرد: بغداد است.
فرمود: نه، آيا به ري رفته اي؟
عرض کرد: بلي.
فرمود: به بازار چارپايگان رفته اي؟
عرض کرد: بلي.
فرمود: کوه سياهي است از طرف راست جاده، او را ديده اي؟
عرض کرد: بلي.
فرمود: همان کوه زوراء است، در آنجا هشتاد هزار از اولاد فلان که همه قابليت خلافت دارند کشته خواهند شد.
گفت: که مي کشد ايشان را؟
فرمود: اولاد عجم».(15) (عجم بر فرس و غير فرس اطلاق مي شود و اين امر واقع شده در جنگ مغول و محتمل است که همان کشتاري باشد که به خروج شروسي واقع شد).
18- خروج شروسي از ارمنيه و آذربايجان
علي بن ابراهيم بن مهزيار که به خدمت حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) رسيد. آن حضرت از وي احوال شيعيان را در عراق پرسيد، عرض کرد:
«همه در تنگي زندگي مي کنند و شمشيرهاي بني شيبان (بني العباس) همواره بر سر ايشان است.
فرمود: خدا بکشد ايشان را».
سپس فرمود: «گويا مي بينم اين جماعت را که در ديار خود کشته شوند و امر خدا ايشان را در شب يا روز بگيرد».
عرض کرد: «يابن رسول الله چه وقت خواهد بود اين امر؟»
فرمود:
«وقتي که بين شما و بين کعبه حائل شود به جمعي که هيچ بهره اي ايشان را نيست (يعني قرامطه)، خدا و رسول از ايشان بري است و سرخي در آسمان پيدا شود که در ميان سرخي عمودهايي باشد مانند عمودهايي از نقره که متلألأ، و با نور باشد و سه شب پيدا شود (يعني در وسط سرخي خطهاي سفيدي درخشنده پيدا شود) و شروسي از ارمنيه و آذربايجان خارج شود و قصد وراي ري کند، آن کوهي را که مجاور با کوه سرخي است که متصل به کوه هاي طالقان است پس بين او و بين مروزي جنگ عظيمي رخ دهد که صغير پير و کبير ساقط گردد و کشتار در ميان ايشان زياد شود، پس در آن وقت متوقع باشيد خروج او را به بغداد، پس درنگ نکند تا اينکه به ماهان رسد پس حرکت کند، تا به واسط عراق برود، پس يک سال يا کمتر زيست کند، پس به سمت کوفه حرکت کند. پس بين ايشان از نجف تا حيره جنگ سختي باشد که عقول را مدهوش کند، در آن هنگام هلاکت و نابودي هر دو گروه است».(16)
و در خبري که از کعب الاحبار منقول است گفت:
«و جنگ اولاد عباس با جوانان ارمنيه و آذربايجان».(17)
اميرالمؤمنين (عليه السلام) نيز به سرخي که در آن حديث بود اشاره فرمود، در آن حديثي که عمر بن سعد را مخاطب قرار داده، فرمود:
«قائم قيام نخواهد کرد تا اينکه چشم دنيا کور شود و سرخي در آسمان نمايان شود و اين علامت گريه حاملين عرش است بر اهل دنيا».(18)
سپس بني العباس و انقراض ايشان را ذکر فرمود، و در «الزام الناصب» ازک تاب عبدالله بن بشار رضيع حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) چنين گفته:
«و خروج سروشي از بلاد اروميه به سمت آذربايجان که او را تبريز مي نامند و از آنجا اراده کند وراي ري را (مانند حديث ابن مهزيار تا: کبير ساقط شود) سپس گفته: پس منتظر باشيد خروج او را به زوراء و آن بغداد است و آن ارض شوم و ملعون است، لشکري بالغ بر صد و سي هزار براي تسخير بغداد بفروستد و تا سه روز بر جسر بغداد جنگ کند چنانکه هفتاد هزار از طرفين بر روي جسر کشته شود به طوري که آب دجله از خون رنگين و از اجسام متعفن گردد و دوازده هزار باکره را بکارت بردارند».(19)
بالجمله اينها اموري است که راجع به بني العباس و انقراض ايشان است و غير اين نيز بسيار است که اخبار از احوال ايشان و اختلاف مابين ايشان و ضعف و انکسارشان نموده، الا اينکه اين چند امر شبهه انداز است لهذا به آنها اشارت شد.
بلي اگر بر وجه بعيد احتمال داده شود که از امارات قيام است يا احتمال تجدد شبه اين حوادث داده شود، پس از حوادث قريبه خواهد بود که بعداً ذکر مي شود.
19- ذکر سه حادثه مبهم و مجمل
يکي: ستاره دنباله دار است که معلوم نيست به چه کيفيت است و آيا از علامات قيام است يا از علامات فرج از بني عباس؟ و ستاره دنباله دار هم بسيار بوده و واقع شده است.
از اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت است که فرمود:
«براي خروج قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ده علامت است: اول آن ستاره دنباله دار «و تقارب من الحادي» (الحاوي خ، المجاري خ) و مراد به طور تحقيق معلوم نيست.
سپس فرمود: «در ظهور اين ستاره هرج و مرج خواهد شد».
و سپس فرمود:
«از علامت تا علامت ديگر فاصله هاست».(20)
پس ظاهر است که از علامات متصل به قيام نيست.
و در «ملاحم و فتن» از اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت فرمود:
«زمين بغداد دو مرتبه بلا ديده، مرتبه سوم را انتظار دارد».
گفتند: «مرتبه سوم چه وقت است؟»
فرمود: «وقتي که جسر آن بسته شود و ستاره هاي دنباله دار ظاهر شود، در آن وقت بر جسر آن کتتيبه هايي از لشکر کشته شوند».(21)
و اين امر واقع شده است. چنانکه تواريخ متذکر است و احاديث پيش هم اشاره داشت.
و در «روضه کافي» اشاره به ستاره دنباله دار شده است اما ظاهر او چنين مي نمايد که مراد ستاره نيست بلکه کناره از شخص است.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود:
«موعد نزديک شد و مدت منقضي گشت».
«و بدالکم النجم ذو الذنب من قبل المشرق و لا ح لکم القمر المنير»
و ظاهر شد براي شما ستاره دنباله دار از طرف مشرق و درخشيد براي شما ماه نور دهنده.
سپس فرمود:
«وقتي که چنين شد برگشت به توبه کنيد و بدانيد اگر شما پيروي طلوع کننده از مشرق کنيد، شما را بر منهاج رسول رهبري کند»(22)
و اين ظاهر است که مراد از ستاره همان خراساني يا سيد حسني است که از مشرق است و دنباله او کنايه از کثرت سپاه او است و قمر منير حضرت صاحب (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است.
20- دوم: طلوع خورشيد از مغرب
آنچه در زبانها متعارف است همين است، و اما آنچه در عبارت حديث است «و طلوع الشمس من مغربها» يعني طلوع خورشيد از مغرب خود و اين معنايي است مجمل و مراد معلوم نيست که چگونه از مغرب خود طلوع کند.
مناسب متعارف اين است که گفته شود «و طلوع الشمس من المغرب» آن وقت ظاهر در اين است که خورشيد از مغرب طلوع کند، علي کل حال اين عبارت از اميرالمؤمنين (عليه السلام) نقل شده که بعد از ذکر دجال فرمود:
«سپس دابه الارض سر خود را بلند کند از بين خافقين به اذن خدا بعد از طلوع خورشيد از مغرب خود».(23)
و حضرت باقر (عليه السلام) فرمود:
«خداوند آياتي در آخر الزمان نشان خواهد داد: دابه الارض و دجال و نزول عيسي بن مريم و طلوع خورشيد از مغرب خود».(24)
اگر صرفاً همين دو روايت بود مي گفتم مراد از طلوع خورشيد از مغرب خود حضرت مهدي است، ولي در حديث ديگر از اميرالمؤمنين (عليه السلام) از پيغمبر (صلي الله عليه و آله وسلم) فرمود:
«پيش از ساعت، ده چيز است».
پس فرمود: «و خروج قائم و طلوع خورشيد از مغرب خود».(25)
پس معلوم نيست که از علامات قيامت است يا از علامات قيام، وجه ديگر نيز براي طلوع خورشيد از مغرب خواهد آمد.
21- سوم: تشکيل امير الأمراء در مصر(26)
در عبارت اميرالمؤمنين (عليه السلام) معلوم نيست که مراد انقضاء خلافت است از بغداد و تشکيل او در مصر چنانکه شد، يا اينکه بعد واقع خواهد شد و همچنين ذبح کبش خروف در همان حديث غير معلوم المراد است.
..................................................................................................................................
پي نوشت ها:
1.معجم احاديث الامام المهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف): 3/24 ح 579، بحار: 52/268 ب 25 ح 155
2.کتاب «الملاحم و الفتن» تأليف سيد رضي الدين علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن طاوس حلّي مي باشد. وي در پانزدهم محرم سال 589 هـ ق در شهر حله ديده به جهان گشود و در بيت علم و سيادت نشو و نما نمود.
او تأليفات بسياري چون: مصباح المتهجد، جماع الاسبوع، کتاب الاقبال، فتح الابواب، ملاحم ـ که اخيراً به نام «التشريف بالمنن في التعريف بالفتن» چاپ گرديده ـ ، مناقب و ... از خود به يادگار گذاشت، و سرانجام اين عالم جليل در روز دوشنبه 5 ذي القعده سال 664 هـ ق در شهر بغداد دعوت حق را لبيک گفت. (اعيان الشيعه: 8/358)
3.التشريف بالمنن: ص 270 ب 58 ح 392
4.الزام الناصب: 2/125، بحار: 52/244 ب 25 ح 118، غيبت نعماني: ص 183.
5.معجم احاديث الامام المهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف): 3/497 ح 1068، بحار: 52/242 ب 25 ح 112- ص 301 ب 26 ح 66
6.معجم احاديث الامام المهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف): 3/259 ح 786، بحار: 51/38 ب 4 ح 15
7.ر.ک. بحار: 51/3657 ب 17
8.معجم احاديث الامام المهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف): 5/331 ح 1768، الزام الناصب: 2/147، غيبت طوسي: ص 448 ف 7 ح 447، ارشاد مفيد: 2/351 ب 40 ح 15، بحار: 52/210 ب 25 ح 56
9.معجم احاديث الامام المهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف): 3/481 ح 1049، ارشاد مفيد: 2/350 ب 40 ح 13، عقد الدرر: ص 51 ف 1، بحار: 52/210 ب 25 ح 51، غيبت طوسي: ص 446 ف 7 ح 442، کشف الغمه: 2/460.
10.الزام الناصب: 2/121- ص 141
11.معجم احاديث الامام المهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف): 3/446 ح 1002.
12.معجم احاديث الامام المهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف): 3/482 ح 1050-1051، الزام الناصب: 2/147، غيبت طوسي: ص 448 ف 7 ح 448، کشف الغمه: 2/461، بحار: 52/211 ب 25 ح 57
13.معجم احاديث الامام المهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف): 6/485 ح 1054، بحار: 52/240 ب 25 ح 107
14.معجم احاديث الامام المهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف): 3/445 ح 1000، غيبت طوسي: ص 447 ف 7 ح 445، بحار: 52/210 ب 25 ح 54
15.روضه کافي: ص 152 ح 198، الزام الناصب: 2/159
16.معجم احاديث الامام المهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف): 5/160 ح 1583- ص 432 ح 1868، بحار: 52/45 ب 18 ح 32
17.معجم احاديث الامام المهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف): 1/266 ح 168، اثباه الهداه: 3/532 ب 32 ف 27 ح 464
18.الزام الناصب: 2/129، بحار: 52/226 ب 25 ح 90، بشاره الاسلام: ص 45 ب 2.
19.الزام الناصب: 1/67، بشاره الاسلام: ص 99 ب 4
20.(معجم احاديث الامام المهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف): 3/25 ح 579، التشريف بالمنن: ص 270 ب 58 ح 392، الزام الناصب: 2/163، بحار: 52/268 ب 25 ح 55 (خطبه لؤلؤ
21.التشريف بالمنن: ص 367 ح 538، ر.ک. بصائر الدرجات: ص 237 جزء 5 ب 2 ح 1-4، بحار: 41/178 ح 14
22.روضه الکافي: ص 59 ح 22، بحار: 51/123 ب 2 ح 24
23.معجم احاديث الامام المهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف): 3/133 ح 67، مختصر بصائر الدرجات: ص 32، الزام الناصب: 2/133، بحار: 52/195 ب 25 ح 26.
24.5/97 ح 1518- ص 319 ح 1753، تفسير نور الثقلين: 1/714 ح 64، تفسير صافي: 2/118، تفسير علي بن ابراهيم قمي: 1/198 ذيل تفسير آيه 37 سوره انعام، بحار: 17/204 ب 1 ح 5 و ج 52/181 ب 25 ح 4
25.غيبت طوسي: ص 436 ف 7 ح 426، اثباه الهداه: 3/725 ب 34 ف 6 ح 45، خصال: 2/305 ب 10 ح 13، عقد الدرر: ص 327 ب 12 ف 8، بحار: 52/209-25 ح 48.
26.معجم احاديث الامام المهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف): 3/16 ح 570، الزام الناصب: 2/128- ص 160، بحار: 52/236 ب 25 ح 104
منبع: مهدي منتظر عليه السلام
محمد جواد خراساني
نظرات شما عزیزان: